یک سلام گرم تابستانی خدمت شما دوستان دلگرم.از این که سایت من را انتخاب کردید بسیار متشکرم.

ناامیدی

از یه دوستی شنیدم که میگفت "هر وقت تو زندگی به یه در بزرگ که یه قفل روش بود رسیدی ، نترس و ناامید نشو ! چون اگه قرار بود در باز نشه به جاش دیوار میکشیدند" پس از یه مدتی فهمیدم که "هر چاهی یه راهی داره!" و در موقع ناامیدی میتونیم یه نفس عمیق بکشیم و از روی فکر برای مشکلاتمون یه راهی پیدا کنیم... پس اگه قرار بود قفلها همیشه قفل بمونن ،قفل سازها بیکار میشدند.


:: برچسب‌ها: امیدواری, امید, زندگی, شجاعت, اراده, استقامت, داستان, داستان کوتاه, داستان پند آموز, ,
نویسنده : Mohammad ali Rezaie
روزگار ما

زمستانی سرد کلاغ غذا نداشت که بچه هاشو سیر کنه ، گوشت بدن خود را میکند و میداد به بچه هاش میخوردند. زمستان تمام شد و کلاغ مرد! اما بچه هاش نجات پیدا کردند و گفتند: آخی خوب شد مرد ، راحت شدیم از این غذای تکراری...! بله این است روزگار تلخ زندگی ما...

 

منتظر نظرهای خوبتون هستم اگه خوشتون اومد کنید.


:: برچسب‌ها: داستان, داستانک, داستان باحال, جالب, داستان کوتاه, داستان پند آموز, ,
نویسنده : Mohammad ali Rezaie
داستان زیبا و کوتاه دانه های قهوه
زن جوانی پیش مادر خود می‌رود و از مشکلات زندگی خود برای او می‌گوید و اینکه او از تلاش و جنگ مداوم برای حل مشکلاتش خسته شده است. مادرش او را به آشپزخانه برد و بدون آنکه چیزی بگوید...

لطفا برای مشاهده کل داستان به ادامه مطلب بروید.

:: ادامه مطلب

:: برچسب‌ها: داستان کوتاه, داستانک, داستان پند آموز, داستان با حال,
نویسنده : Mohammad ali Rezaie

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد